تو چه میدانی...
تو چه میدانی...؟! شاید من همانے باشم ڪه... بیشتر از همه دوستت دارم نبودنت را بغل میڪنم... سڪوتت را مینویسم نگرانت میشوم نگرانت میشوم ... و روزے هزار بار خودم را لعنت میڪنم ڪه نمیتوانم دلیلِ لبخندت باشم ڪه نمیتوانم ڪه دورم... تو چه میدانی؟ پشتِ سرت... چه دوستت دارم هایے ست چه خیال هایی...؟! چه میدانی...؟
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:14 توسط دائر
|